سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 158403

  بازدید امروز : 0

  بازدید دیروز : 14

نجم الدین علامه حسن حسن زاده آملی

 
 
نویسنده: مهدی نوروزی ::: دوشنبه 87/6/18::: ساعت 12:4 صبح

بسم الله الرّحمن الرّحیم

إلهی نامه حکایتی از القاءات سبّوحی است که از تحوّلات روحی و تفکّرات عقلی و هیجان قلبی و هیمان شهودی به صورت طایفه ای از کلمات قصار به منصّ? تحبیر و ترصیف ظهور یافته است که مورد توجّه نفوس مستعده شایق به کمال واقع گردیده است.

خداوند سبحان همگان را از مَأدب? رحمت رحیمیّه اش «قرآن کریم» توفیق استفادت عطا فرماید؛ یا أیّها الذین آمنوا إسْتَجیبُوا لله و لِلرَّسول إذا دَعاکُم لِما یُحْییکُم.

جمعه22 ع ا  سنه 1419 ه ق 26/4/1377 ه ش.    حسن حسن زاده آملی

................................................................................................

بسم الله الرحمن الرحیم

إلهی، به حق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرینت نورم ده!

إلهی، راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر.

إلهی، «یا مَن یعفو عن الکثیر و یعطی الکثیر بالقلیل»، از زحمت کثرتم وا رَهان، و رحمتِ وحدتم ده!

إلهی، سالیانی می پنداشتم که ما حافظ دین توایم، «أستغفِرُکَ اللهُمَّ !» در این لیل‍ة الرّغائب 1390 ه.ق. فهمیدم که دین تو حافظ ماست، «ألحمدک اللهُمّ!».

إلهی، چگونه خاموش باشم که دل در جوش و خروش است، و چگونه سخن گویم که خِرَد مدهوش و بیهوش است.

 

إلهی، ما همه بیچاره ایم و تنها تو چاره ای، و ما همه هیچ کاره ایم و تنها تو کاره ای.

إلهی، از پای تا فرقم، در نور تو غرقم. «یا نورَ السموات و الأرض، أنعَمْتَ فَزِدْ!»

إلهی، شأن این کلم?کوچک که به این علوّ و عظمت است، پس «یا علی یا عظیم»، شأنِ متکلّمِ این همه کلمات شگفت لاتتناهی چون خواهد بود؟

إلهی، وای بر من اگر دانشم رهزنم شود و کتابم حجابم!

إلهی، چون تو حاضری چه جویم، و چون تو ناظری چه گویم؟

إلهی، چگونه گویم نشناختمت که شناختمت، و چگونه گویم شناختمت که نشناختمت.

إلهی، چون عوامل طاحونه،‌ چشم بسته و تن خسته ام؛ راه بسیاری می روم و مسافتی نمی پیمایم. وای من اگر دستم نگیری و رهایی ام ندهی!

إلهی، خودت آگاهی که دریای دلم را جزر و مدّ است؛«یا باسط» بسطم ده و «یا قابض» قبضم کن!

إلهی، دست با ادب دراز است و پای بی ادب؛ «یا باسِطَ الیدَینِ بِالرَّحْمَه، خُذْ بیدی!»

إلهی، بسیار کسانی دعوی بندگی کرده اند و دم از ترک دنیا زده اند، تا دنیا بدیشان روی آوَرْد، جز وی همه را پشت پا زده اند. این بند? در معرض امتحان در نیامده شرمسار است، به حق خودت «ثَبِّتْ‌ قلبی علی دینک!»

إلهی، ناتوانم و در راهم و گردنه های سخت در پیش است و رهزنهای بسیار در کمین و بارِ گران بر دوش. یا هادی (إهدنا الصراط المستقیم* صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین!)

إلهی، از روی آفتاب و ماه و ستارگان شرمنده ام، از انس و جان شرمنده ام، حتی از روی شیطان شرمنده ام، که همه در کار خود استوارند و این سست عهد، ناپایدار.

إلهی، رجب بگذشت و ما از خود نگذشتیم، تو از ما بگذر!

إلهی، عاقبت چه خواهد شد و با ابد چه باید کرد؟

إلهی، عارفان گویند «عَرِّفْنی نَفْسَک»، این جاهل گوید «عَرِّفنی نَفْسی!»

إلهی، اهل ادب گویند به صدرم تصرفی بفرما، این بی ادب گوید بر بطنم دست تصرّفی نِه!

إلهی، در راهم؛ اگر در باره ام گویی (لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً)، چه کنم؟

إلهی، آزمودم تا شکم دایر، دل بایر است. «یا مَن یحیی الأرض المیته» دلِ دایرم ده!

إلهی، همه گویند خدا کو، حسن گوید جز خدا کو.

إلهی، همه از تو دوا خواهند، و حسن از تو درد خواهد.

إلهی، آن خواهم  که هیچ نخواهم.

إلهی، اگر تقسیم شود به من بیش از این که دادی نمی رسد، «فَلَکَ الْحَمد!»

إلهی، همه گویند بده، حسن گوید بگیر.

إلهی، همه سرِ آسوده خواهند، و حسن دلِ آسوده.

إلهی، همه آرامش خواهند، و حسن بی تابی؛ همه سامان خواهند؛ و حسن بی سامانی.

إلهی، چون در تو می نگرم از آنچه خوانده ام شرم دارم.

إلهی، از من برهان توحید خواهند، و من دلیل تکثیر.

إلهی، از من پرسند توحید یعنی چه، حسن گوید تکثیر یعنی چه.

إلهی، از نماز و روزه ام توبه کردم، به حق اهل نماز و روزه ات توب? این نا اهل را بپذیر!

إلهی، به فضیلت، سین? بی کینه ام دادی، به جودت شرح صدرم عطا بفرما!

إلهی، عقل گوید «الحَذَر الحَذَر!» عشق گوید «العَجَل العَجَل!» ضعیفِ ظَلوم و جهول کجا، و واحد قهّار کجا.

إلهی، آن که از خوردن و خوابیدن شرم دارد، از دیگر امور چه گوید.

إلهی، اگر چه درویشم، ولی داراتر از من کیست، که تو دارایی منی.

إلهی، در ذاتِ خودم متحیرم تا چه رسد در ذاتِ تو.

إلهی، نعمت سکوتم را به برکت (والله یضاعِفُ لمَن یشاء- بقره/261) أضعافِ مضاعفه گردان!

إلهی، به لطفت دنیا را از من گرفته ای، به کرَمَت آخرت را هم از من بگیر!

إلهی، روزم را چو شبم روحانی گردان، و شبم را چون روز نورانی!

إلهی، حسنم کردی، احسنم گردان!

إلهی، دندان دادی، نان دادی، جان دادی، جانان بده!

إلهی، همه از گناه توبه می کنند، و حسن را از خودش توبه ده!

إلهی، گویند که بُعد، سوز و گداز آوَرَد، حسن را به قرب سوز و گداز ده!

إلهی، خودت گفته ای (ولا تَیأسُوا مِن رَوحِ الله- یوسف/87)، نا امید چون باشم؟

إلهی، انگشتری سلیمانی ام دادی، انگشت سلیمانی ام ده!

إلهی، سرمای? کسبم دادی، توفیق کسبم ده!

إلهی، اگر ستّارالعیوب نبودی، ما از رسوایی چه می کردیم؟

إلهی، من «الله الله» گویم، اگر چه «لا إله إلا الله» گویم.

إلهی، مست تو را حدّ نیست، ولی دیوانه ات سنگ بسیار خورد. حسن مست و دیوان? تواست.

إلهی، ذوق مناجات کجا و شوق کرامات کجا.

إلهی، علمم موجب ازدیاد حیرتم شده است؛ ای علم محض و نور مطلق، بر حیرتم بیفزا!

إلهی، اثر و صُنع تواَم، چگونه به خود نبال.

إلهی، دو، وجود ندارد و یکی را قُرب و بُعد نَبُوَد.

إلهی، هر چه بیشتر دانستم نادانتر شدم، بر نادانی ام بیفزا!

إلهی، تا کعب? وصلت فرسنگها و در راه خرسنگها، و این لَنگ به مراتب کمتر از خرچنگ است. خرچنگ را گفتند «به کجا می روی؟» گفت: «به چین و ماچین» گفتند: «با این راه و روش تو؟»

إلهی، دل داد? معنا را از لفظ چه خبر و شیفت? مسمّا را از اسم چه اثر.

 إلهی، کلمات و کلامت که این قدر دل نشین اند، خودت چونی؟

إلهی، اگر از من پرسند کیستی، چه گویم؟

إلهی، هر چه بیشتر فکر می کنم دورتر می شوم.

إلهی، گروهی کوکو گویند و حسن هو هو.

إلهی،‌ از گفتن «یا» شرم دارم.                            


 
 
 
 

موضوعات وبلاگ

 

لوگوی دوستان

 

درباره خودم


نجم الدین علامه حسن حسن زاده آملی

مهدی نوروزی
آقای حسن زاده را کسی نشناخت جز امام زمان و راهی را که حسن زاده در پیش دارد خاک آن توتیای چشم طباطبایی. (علامه طباطبایی)
 

حضور و غیاب

 

آوای آشنا

 

بایگانی

 

اشتراک